من را ببخش... ؛
اگر دیگر نیستم که وقتی از همه خسته ای دلداریت بدهم ...
اگر احساس تنهایـی میکنی و نیستم که بگویم نگران نباش ، ( من با تـو هستم ... )
ببخش که نیستم تا باهمان آهنگ آشنا برات لالایی بخونم ...
( از همان هایی که همیشه میخواندم )
ببخش که نشد که برای هم باشیم....
برای دلیلی که حتی خودم هم نمیدانم !
ببخش که میخواستیم تا آخره خط بــاهم باشیم اما نشُـد ...
ببخش که دیگر در بیخوابیهای شبانه ات همراهت نیستم...
بیخوابیهایی که با لالاییهای عاشقانه!!!
به خواب آرام تبدیل میشد...
مرا ببخش...
که دلیل شکستنه دلت مـن شدم ،...
دلیل گریه های شبانه ات
و ...
دردهـای هر روزه ات ...!
بعد از تو اُتاقـم فقط بوی یاد تورا می گیرد...
بعد از این ...؛
قــدم های تنهای باران خورده ام ،در خیابان های این شهر ...
با هر قدمش!!!! فقط تـــــو را به یادم می آورد...
و امـــــا....!!!
من هم میبخشمت...
برای اینکه تنهایم گذاشتی...
می بخشمت اما فرامـوش ... نه ! نمیکنـم
ببخش که همه چیز اینگونه تمام شد...
تـــــــلــــخ ...
گاهی میگویم کاش اصلا همدیگر رو نمیدیدیم!!!
مگر این آشنایی بجز درد چه چیزی برایمان داشت....
اما وقتی خاطراتت را مرور میکنم...
خدا را شکر میکنم...
که همچون توئی را سر راهم قرار داد...
شیرینی زندگیم همین بود که با تو آشنا شدم...
اما چرا زندگی عادلانه نبود....!!!
اگر عادلانه بود ما سهم هم بودیم...
خدایا دلگیرم...
خدایا کمکش کن ...
برای خود هیچ نمیخواهم...
خدایا در روزهای سخت.در تنهایی هایش!
تنهایش مگذار ...
مرا ببخش که تنهایت میگذارم...
اما بدون فقط بخاطر تو بود!!!
فقط بخاطر تو...
تحمل زجر کشیدنتو نداشتم...
ببخش که تو دلتنگیات تنهات گذاشتم...
خـــــداحــــافــــظ....